مدح و شهادت عبدالله بن الحسن علیهالسلام
دست خود را بُـرد تا کـاری کند خواست چون سقا عـلمداری کند از مـیـان دسـت و پـای اسـبهـا مـیرود اربـاب را یــاری کـنــد دید شمـشـیری نـشـسته در کمین رفـت تـا اعــلام بـیــزاری کـنـد بالهـای کـوچـکـش را بـاز کرد از عــمـو قـدری هـواداری کـنـد زیر تـیغ ظلـم، پرهایش شکـست تـا بـه راه عـشـق، ایـثـاری کـنـد سینه سرخ عمو را خـون گرفت مقتلش را خواست گل کاری کند سر به تن دیگر ندارد حـیف شد چون عمو می خواست سرداری کند |